تندیس حیا
نوشته شده توسطعصمت محمدی احمدابادی 24ام خرداد, 1391در روزگاری که چشمان سیاه شبه آدمیان حریص تر از همیشه است،
عده ای رویای زیبایی را در هتک عفت میبینند.
در هتک حریمی که
از تندیس حیا، یاس بوستان محمدی در دفتر ارزش های یک بانو به جا مانده است.
بغض نوشت :
بانو!
حجاب و کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش …
برگرفته از وبلاگ شمیم یاس
نامه ای به امام خامنه ای/ «آقا» را از هر طرف بخوانی«آقا» ست
نوشته شده توسطعصمت محمدی احمدابادی 17ام خرداد, 1391
فرزند شهید که باشی، جور دیگری به «خامنه ای»، می گویی «آقا»
سلام «آقا». می خواهم نامه بنویسم به شما. حرف بزنم. می خواهم مقصد نامه ام را بنویسم «فلسطین جنوبی». می خواهم دل خوش کنم به خوشی های روزگار. شاید به دستت رسید و خواندی. از «ماه» که چیزی کم نمی شود. شما «آقا»ی مایی. «آقا» را از هر طرف بخوانی «آقا»ست. با شما نجوا نکنیم، می پوسیم. از هر سو برویم، آخر به شما می رسیم. رود اگر چه جاری است، لیکن مسیر دریا را بلد است. می پیچد و می خمد تا دست به دریا دهد. آه! چه لذتی دارد شما را داشتن. قلب به دلیلی باید بزند. «ولایت فقیه» دلیل زندگی ماست. من اصلا مراقب نیستم غلو نکنم. مشکلم قصور زبان در مدح شماست. مشکلم چیز دیگری است. فرض کن یک منتظر می خواهد به نائب امام زمان، نامه بنویسد. خب سخت است. ننویسد هم سخت است! خوش به حال شهدا. دم رفتن، راحت بود نوشتن. ای خوشا صفحه، خاک باشد و جوهر قلم، خون. لحظه ای است لحظه عاشقی. ما اما فاصله ها داریم با دیدار. زندگی شده حجاب شهادت. غرور شده آفت بصیرت. نمی فهمیم شما را. ماهی، همه دریا را چگونه بفهمد؟! پروانه، همه آسمان را چگونه تصویر کند؟! مایی که نمی فهمیم شما را، چه بیم از غلو؟! کلمات ما کجا و کمالات شما کجا؟! ببخش که این نوشته در شان شما نیست، هر چند قدر مرا بالاتر می برد. من اینجا روزنامه نگار نیستم؛ فرزند شهیدم. دوست دارم این سمت را. فرزند شهید که باشی، جور دیگری به «خامنه ای»، می گویی «آقا». چفیه شما، چفیه شهداست. با شهدا باشد، هنوز هم برای ولی فقیه جان می دهند. شنیده ام شهدا رجعت می کنند. رجعت کنند، باز هم به عشق ولی فقیه شهید می شوند. در رگ ما خونی است بی قرار. در سینه ما دردی است که دوایش شهادت است. شهادت، زیباترین نسخه ای است که خدا برای عاشق می پیچد. ما عاشق خداییم. عاشق «دست خدا». دست خدا مجروح نیست. روح «کف العباس» دارد. جراحت از نگاه ماست که نمی فهمیم شما را، اما بدان دوستت داریم «آقا»، همچنان که پدران مان «خمینی» را دوست داشتند. حتی ما بیشتر. فرزندان ما از خودمان بیشتر. می دانی «آقا»! آنجا که شما نباشی، جبهه ما نیست. ما اردو در سرزمین ولایت زده ایم. خمینی یعنی خیمه. خامنه ای یعنی جبهه. مکتب ما «اسلام» هم که باشد، جز با قرائت ولی فقیه، قبولش نداریم. کربلا به پا کنی، با خون مان راحت تر سخن می گوییم تا با کلمات. دارم حساب می کنم از ۶۸ به این طرف، چند سال می شود؟! سرباز چشم بر هم می زند، جنگ تمام می شود، اما در عوض، فرمانده پیر می شود. «آقا»! معایب ما، محاسن شما را سپید کرد. شاید هم معایب سیاست، محاسن ولایت را. چه بسیار حادثه که شما نگذاشتی فتنه شود، و ما نفهمیدیم. چه بسیار فتنه تلخ که پایانش ۲۳ تیر و ۹ دی شد، شیرین تمام شد، و ما نفهمیدیم. به خود گفتیم «عمار»، اما بی خود گفتیم. باد می برد پروانه را، اگر که آسمان قرار نداشته باشد. قرارگاه ما شمایی «آقا». «قرارگاه عمار»، «بیت رهبری» است. «علی» در هر عصری، «عمار» دارد و «میثم تمار». اگر «عمار» یعنی یار «علی»، آنکه امروز بر صورت اغیار سیلی می زند، «سفیر نهج البلاغه» است. «سیدعلی» بودن، کار سختی است. بعد از «محمد»، «ولی» بودن، کار دشواری است. فتنه را مدیری چون شما باید، که دست آخر، سران فتنه هم بیایند و رای بدهند. شما مظلومی «آقا»، مثل «انقلاب اسلامی» اما اقتدارتان بسیار بیشتر است. ما به اقتدار شما افتخار می کنیم، آنجا که در صف رای مان، اصحاب قلیل فتنه را می بینیم. روزهایی هست که می ایستیم به نوبت تا در انتخابات جمهوری اسلامی رای دهیم. روزهایی هست «آقا» که با شناسنامه می آییم. جز این، روزهای دیگری نیز هست. روزهایی که وصیت نامه، هویت ما می شود. ایام بیعت. بیعت فرق دارد با رای. رای می آید و می رود، آنچه اما هیچ طوفانی یارای خم کردن قامتش را ندارد، بیعت ما با شماست. خون بر خلاف رای، نمی آید و نمی رود، بلکه فقط به عشق محبوب جاری می شود. کاش بدانی «آقا» چه لذتی دارد امامی چون خامنه ای داشتن. شما بگو چیست راز گریه های ما؟ مگر می توان شما را دید و اشک نریخت؟ چیست راز این گریه ها؟ ولایت چه می کند با قلوب عشاق؟ شما بگو! پدرم در وصیت نامه اش نوشته: «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج)، خمینی را نگهدار». امام که رفت، غصه ها خوردم. شما که رهبر شدی، دیدم خدا روی هیچ شهیدی را زمین نمی اندازد. تا انقلاب مهدی(عج) خمینی شده خامنه ای. خمینی زنده است. عاشق این شعارم: «دست خدا بر سر ماست، خامنه ای رهبر ماست».
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
ای سید و مولای ما! سالها بعد از فتن ۷۸ و ۸۸ دارم با شما سخن می گویم. با همه معایب مان، عهد کرده بودیم اینجا کوفه نباشد. اینجا کوفه نیست. تا انقلاب آفتاب، ستاره هر روز، عشقش به ولی فقیه فزونی می گیرد. ما نه فقط منتظر خورشیدیم، بلکه انتظار یک لحظه ناب را نیز می کشیم. نگاه ما به دست کف العباسی شماست. آری! در علقمه باید ریشه داشته باشد آن دست، که دست در دست یوسف زهرا(س) بگذارد. با این همه آرزو، بگذار پروانه بد تفسیر کند آسمان را. در اقیانوس ظهور، تصویر ماه می بینم. امن تر از ولایت، ما را چه ساحلی است «آقا» جان؟! دل به دریا می زنیم، امر کنی طوفان می کنیم، بخواهی سر می بازیم، اما از ما نخواه با شما نجوا نکنیم. نوشتن از پرواز، کمترین سهم پروانه زخمی است! گفت: «ای نامه که می روی به سوی حسین، از جانب من ببوس روی حسین».
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
راستی «آقا»! دوست دارم در این نامه، خطاب به شما با کلماتی بغض آلود بنویسم: روز پدر مبارک! این را اما خوب می دانی؛ «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست».
منبع: کیهان/ ۱۱ خرداد ۱۳۹۱
دهم علی النقی(ع)
نوشته شده توسطعصمت محمدی احمدابادی 17ام خرداد, 1391می دونم زیاده، نمی شد هیچ جور کمش کرد ، شما هر چه قدر می تونید بخونید
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
شیر کلمات در قفس گوگل به دست و پای امام علی النقی افتاده است. رنگین کمان «یونس نقاش» فقط یکی دو رنگ کم دارد. بوم و آبرنگ، بوی آفتاب گرفته. آسمان آخرالزمان، این روزها بیشتر از ابر، خورشید دارد. ما در هوای بهار، داریم عادت می کنیم به باران. دوست، «هادی» را بفهمد، دشمن، سیلی انتقام را از «مهدی» خواهد خورد. حد فاصل هادی و مهدی، «عسکری» است؛ لشکری آماده کرده این روزها سپاه حق. «ای یار با شهامت! بگو تو از امامت». ما بزرگ شدگان «کلهم نور واحد» ایم. بچه های «جامعه کبیره». در مکتب ما، «جامعه مدنی» زیارت نامه ندارد. «السلام علیک یا علی بن محمد»، سلام بر محمد(ص) است، سلام بر علی(ع) است. سلام بر همه انبیا و اولیاست. سلام بر «فاطمه» است. فاطمه، نام مادر همه امامان ماست. این سلسله نور، فقط یک شناسنامه دارد. اگر مشهد، باب الجواد دارد، در باغ ظهور، «باب الهادی» است.
نخستین جرقه غیبت در دوران امام هادی زده شد. اینک علی بن محمد، اسم شب ظهور شده است با رمز «یا زهرا». «دهم: علی النقی» چه ظهوری کرده این روزها. دشمن هم فهمیده که «مهدی» ریشه در «هادی» دارد. امام هادی متولد نیمه ماه ذی الحجه است. ماه کعبه برای ظهور خورشید کامل شده است. پله پله می رسیم ما به ظهور. «یازدهم عسکری، از عیب و نقصان بری؛ دوازدهم صاحب است، زنده ولی غایب است؛ مهدی صاحب زمان، اوست خدا را نشان؛ ظهور کند زمانی، روشن کند جهانی». امام هادی بیش از آنکه «مقدمه غیبت» باشد، «مقدمه ظهور» است.
این روزها زمان و زمین در حال و هوای سامراست. نام امام هادی «سرداب ظهور» است. آخرین «یابن الحسن» ریشه در سومین «ابالحسن» دارد. نیای موعود، امام هادی است. امام هادی، امام هادی، امام هادی… گمانم بر مشام عصر، عطر امام عصر، پیچیده. آن عصر که سخن از امام هادی می رود، فصل اجابت «دعای عهد» است. امام علی النقی، مقدس ترین و مقدم ترین «ناحیه ظهور» است. در این نواحی، در ایام انتظار، سخن گفتن دوست و دشمن از امام هادی موضوعیت ذاتی دارد. «فقیه» از القاب علی بن محمد است. «ولایت فقیه» از ثمرات آن حضرت است. «ولی فقیه» در مکتب امام هادی، سیلی به صورت استکبار می زند. خمینی و خامنه ای در مکتب امام هادی، سیلی به صورت خلیفه کاخ سفید می زنند. انقلاب اسلامی با همه عظمتش، با همه شکوهش، با همه جمال و جلالش، قطره ای از کرامات «فقیه اهل بیت» است. ما غلام قنبر امام هادی هم نیستیم. این از تواضع ما نیست، از کرامت امام معصوم است. در این جامعه کبیره، مهم نیست خاور میانه روی انگشت کدام سپاه دارد می چرخد؛ مهم این است که انقلاب اسلامی روی انگشت «زیارت جامعه کبیره» می درخشد.
بگذارید خلفای هم عصر حضرت را بشماریم: معتصم، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، معتمد… آری! 6 خلیفه واقعی از پس امام هادی بر نیامده اند؛ خلیفه گوگل، اما مجازی است! در مصاف با امام هادی، خلفای واقعی به پدرکشی افتاده اند؛ وای به حال گوگل! دیر نیست فیس بوک، توئیتر را بکشد! 6 خلیفه واقعی آمدند و رفتند؛ حتی پدر کشتند، پدرشان درآمد، اما حریف علم و حلم امام هادی نشدند. در مجلس واقعی، امام از پس شبهه برآمد؛ مجلس مجازی، شیهه چه می کشد این روزها؟! این آخرین سوت قطار خلیفه هاست که از ریل واقع، به ریل مجاز افتاده. با «فرمول یک» نمی توان مردم منامه را زیر گرفت. این روزها مردم دنیا از قهرمان 6 ماهه بحرینی امضا می خواهند. خون غلبه کرده است بر رالی سراب. فرمول شیعه، «فرمول مقاومت» است، نه «فرمول یک». در بحرین، سر و صدای «مسجد امام هادی»، صدای بوق دروغ «فرمول یک» را تحت الشعاع قرار داده است. محراب این مسجد، «سرداب قیام» است. وقتی خلیفه شب در برابر امام هادی کم آورده؛ توهین، هیچ نیست الا استعاره از ذلت در برابر عظمت و عزت ظهور. اگر تا این حد امام هادی زنده است، امام مهدی دیر نیست که بیاید. ریشه در خوب جایی دارد ظهور. «مکتب هادی» تکیه گاه اهل هدایت است.
ما یک حدیث از امام هادی رو می کنیم، شبیه اش را توانستند اغیار بیاورند؛ «به راستی ستمکار بردبار، بسا که به واسطه حلم و بردباری خود، از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا که به سفاهت خود، نور حق خویش را خاموش کند». حکمت می بارد از تسلسل نور ما، اما فی الحال «متوکل» کجاست؟! در گوگل، چه کسی برای «منتصر» تره خرد می کند؟! حتی در «گودر» همه دعوا بر سر «منتظر» است. بچه های مسجد امام هادی تعیین می کنند حرف روز اینترنت را. پرده های قصر خلیفه مجازی نیز در برابر امام هادی، یک به یک دارند کنار می روند. گلوله گاهی سرپیچی می کند از اسلحه. گلوله گوگل، این روزها بد شلیک می کند. حالا آیات القرمزی در صفحات اینترنت، خط مقدم درست کرده است. خلیفه مجازی نیز نتوانست به داد آل خلیفه برسد. ما کم از معصوم، اعجاز ندیده ایم. همان به که پرده غیبت با نام امام هادی، کنار رود. خدا اینگونه تقدیر کرده است که در آخرالزمان، «مقدمه غیبت» همانا «مقدمه ظهور» باشد و مقدم مهدی را گرامی بدارد. بازی شب پرستان در زمین ظهور، به نفع ستاره هاست. ما با «هادی» حتما به سمت «مهدی» می رویم. تو بگذار همان طور که امام علی النقی فرموده اند؛ حکمت اثری بر دل فاسد نگذارد.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
سلام امام هادی. «دهم: علی النقی» ایام کودکی. در همان سنی که شما به امامت رسیدی، ما «یار با شهامت» شدیم و از «امامت خوش لقا» سرودیم. سلام بر روز ولادت شما. سلام بر روز شهادت شما. مگر می شود نام «مهدی» جهانی شود، اما «هادی» گمنام بماند؟! خوش آمدید دگربار بر صحیفه روزگار. با شما، تازه دارد جامعه، «جامعه کبیره» می شود. زیارت خواندن کار ماست. سامرا شهر ماست. ما جملگی «یونس نقاش» ایم. نگین عمرمان ترک برداشته. اگر جای نگرانی نیست، پس دعای مان کن. «منتظران مهدی» به «دعای هادی» نیاز مبرم دارند. در این قصر روزگار، مگر دعای شما بشکافد پرده غیبت را. ما روزگار را ملامت نمی کنیم. نهی شما آویزه گوش ماست. بیم داریم روزگار، ما را ملامت کند. آقای خوبی ها! آن آفتاب که بر دیوار کعبه تکیه می دهد، نیایی جز «ماه کامل ذی الحجه» ندارد. دشمن اگر حریف «هادی» شد، حریف «مهدی» هم می شود.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
هان ای شب پرستان! ما چشم به راه سپیده ایم. ما امام داریم، اما گوگل برای شما خلیفه نمی شود! ما با «امام هادی» هنوز کار داریم با شما. تا یک قیام پر از انتقام، چند رکعت شمشیر بیرون از نیام، فاصله است. به احترام امامان ما هر پرده ای در هر قصری کنار می رود. به «پرچم جهاد»، باد دارد می وزد.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
در قفس گوگل، شیر کلمات به دست و پای امام هادی افتاده است. قصه امروز نیست. از متوکل به این طرف، خلفا با هم، حریف سومین ابالحسن نمی شوند!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
امام سامرا! سلام بر شما «سلام بر ظهور» است.
منبع: وبلاگ قطعه 26، حسین قدیانی
خاطره ای ازادب حضرت امام
نوشته شده توسطعصمت محمدی احمدابادی 13ام خرداد, 1391یکی از نزدیکان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.
امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.
روز 12 بهمن 1357 هنگامی که امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.
امام با همه محترمانه برخورد می کردند، در دوران زندگیشان من تاکنون ندیدم یک مرتبه یک کسی را بلند صدا کند، اسم کارگرشان را هم سبک صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.
عطوفت و مهربانی امام
نوشته شده توسطعصمت محمدی احمدابادی 13ام خرداد, 1391امام شدیدا عاطفى هستند.مثلا وقتى نجف بودند و گاهى خواهرهایم می آمدند آنجا، و بعد می خواستند بروند طورى بود که من هیچ وقت موقع خداحافظى قدرت ایستادن توى حیاط و دیدن خداحافظى آنها را با امام نداشتم، می گذاشتم و می رفتم.مرحوم برادرم هم همین را می گفتند که من آن لحظه خدا حافظى را نمی توانم ببینم.چون امام تا آن حد با فرزندان خود عاطفى برخورد می کنند که انسان تحمل دیدن آن را ندارد.اما یک ذره شما فکر کنید این مسایل روى تصمیم گیریهایشان و یا در آن کارهایى که می خواهند بکنند اثر دارد، ندارد.
حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینى - پیام انقلاب - ش 60
یک خانمى در تبریز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسیر بوده و اخیرا شنیده ام که پسر اسیرم را شهید کردند آمدم به شما بگویم به امام بگویید از بابت بچه هاى ما ناراحت نباشد ما سلامتى امام را می خواهیم.من خدمت امام این را گفتم دیدم آن چنان قیافه امام متغیر شد و اشک به چشم امام آمد که دیدن قیافه امام انسان را متاثر می کرد.
عیسی جعفری