« رشد کویر20 گفتار از حاج اسماعیل دولابی(رض) »

نامه ای از یک دوست

نوشته شده توسطعصمت محمدی احمدابادی 17ام اسفند, 1390

 

امروز صبح که از خواب بیدار شدی, نگاهت می کردم و امیدوار بودم که با من حرف بزنی حتی برای چند کلمه, نظرم را بپرسی، یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگیت افتاد از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضرشوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگی: سلام

اما تو خیلی مشغول بودی.

یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی, خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی، اما به طرف تلفن دویدی به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم, با اون همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی!

بازهم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را تماشا می کردی، شام خوردی و بازهم با من صحبت نکردی, موقع خواب… فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی, به رختخواب رفتی و فورا  خواب رفتی. اشکالی ندارد، احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به توآماده ام.

من صبورم! بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی .من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم… منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که مکالمه یک طرفه  داشته باشی، خوب من بازهم منتظرت هستم سراسر پر از عشق تو… به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بده…

                                                                  دوست و دوستدارت: خدا

 

نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 

سلام خسته نباشید -ممنون ا زمطالب خوبتون-
الهی و ربی من لی غیرک

1390/12/17 @ 11:35
نظر از: پشتیبانی 2 کوثر بلاگ [عضو] 

رنگ نوشته یک مقدار آن را ناخوانا و چشم را خسته می کند .

1390/12/17 @ 10:57


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم